سلام
واژه ای جالب لیکن در صد قالب
به پاکی دلهای خاکی
پدر میگفت سلام آغاز آشناییست،
سراغاز زیبایی و شادیست
به روشنی آب
آغازگر دوستی و دوست داشتن
حقیقت داشت چون در کودکی هرچه دوست عزیز داشتم با سلام پیدا کردم
نمیدانم از جان سلام چه میخواستم که دائم آن را بر زبان داشتم
روزگار گذشت
دیگر نه کودک هستم و نه مشتاق سلام
آخر نمیدانم چرا در بزرگی هیچکس سلام را برای آوردن سلامتی نمیگوید
هر سلام لرزه به اندام مینشاند، که مبادا پشت این سلام تیغی آخته برای قلب دوستی باشد
و من ماندم و یک سوال!!؟
در این سالها که گذر کرد
تغییری بر پیکر سلام آمده که دیگر معنی خود را نمیداند
یا این که ما انسانها تغییر کرده ایم که در جایش به کار نمی رود
ایراد بر ماست یا بر سلام
والسلام
تنها بودن یعنی ...
چه رنجی است لذت ها را تنها بردن
و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن
و چه بدبختی ازار دهنده ای است تنها خوشبخت بودن!
دربهشت تنها بودن سخت تر از کویر است .
دوستی...
دوستی کتابیست که باید خواند.
دوستی آهنگیست که باید سرود.
دوستی امیدیست که باید نایل شد.
دوستی وظیفه ایست که باید انجام داد.
دوستی داستانیست که باید تکمیل کرد.
دوستی قدرتیست دوستداشتنی.
دوستی روز های نیست که بسر می بریم بلکه آرزو های است که در سر می پروریم.
درس های دوستی را باید در راه دوستی آموخت.
دوستی واقعی در این نیست که با یکدیگر دوستی کنیم بلکه در این است که برای یکدیگر زندگی کنیم...
تولدت مبارک
سلام عزیز دلم فرشته ای قلبم ماه زیبایم روز تولدت را تبریک میگم از خدای بزرگ برایت آرزوی هزاران سال سلامتی و موفقیت و خوشبختی و شادی را آرزو دارم.
تولد تو تولد همه خوبیهاست
تولد تو آغازیست برای یک دنیا مهربانی
تولد گذشت
تولد مهربانی
تولد فداکاری
تولد همه پاکیها
تولد احساس
تولد دوست داشتن
تولد خوشبختی
تولد امید
تولد آرامش
تولد یک فرشته
تولد یک زیبایی
تولد بهار
تولد زلالی دریا
تولد عشق
تولد یک انسان به تمام معنا واقعی
تولد تمام روزهای قشنگ زندگی
تمام واژه ها برای توصیف خوبی های تو حقیرند
و هنوز جمله ای که قادر وصف تو را باشه متولد نشده
تولدت مبارک
این منم
این منم
با احساس سرد تنهایی
این عجیب حسی است که من دارم
تنهای
من تنها نیستم
اما
با این حس عادت کرده ام
دیگر نمیخواهم تورا
تنهای
دیگر تنها نیستم
دوستی
دل من دیر زمانی است که می پندارد :
« دوستی » نیز گلی است ؛
مثل نیلوفر و ناز ،
ساقه ترد ظریفی دارد .
بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد
جان این ساقه نازک را
- دانسته-
بیازارد !
در زمینی که ضمیر من و توست ،
از نخستین دیدار ،
هر سخن ، هر رفتار ،
دانه هایی است که می افشانیم .
برگ و باری است که می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش « مهر » است
گر بدانگونه که بایست به بار آید ،
زندگی را به دلانگیزترین چهره بیاراید .
آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف ،
که تمنای وجودت همه او باشد و بس .
بینیازت سازد ، از همه چیز و همه کس .
زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست .
در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز ،
عطر جانپرور دوستی
گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز
دانه ها را باید از نو کاشت .
آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان
خرج می باید کرد .
رنج می باید برد .
دوست می باید داشت !
با نگاهی که در آن شوق برآرد فریاد
با سلامی که در آن نور ببارد لبخند
دست یکدیگر را
بفشاریم به مهر
جام دل هامان را
مالامال از یاری ، غمخواری
بسپاریم به هم
بسراییم به آواز بلند :
- شادی روی تو !
ای دیده به دیدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه ،
عطر افشان
گلباران باد
مرجان
مرجان
ایات |
سوره ها | ||
22 |
55 | ||
58 |
55 | ||
جمع |
80 |
جمع |
110 |
10=190:19=80+110
آمَنَّا بِرِبِّ الْعَالَمِینَ
آمَنَّا بِرِبِّ الْعَالَمِینَ = به پروردگار دو عالم ایمان آوردیم
دو بار ذکر شده
ایات |
سوره ها | ||
121قَالُواْ آمَنَّا بِرِبِّ الْعَالَمِینَ |
7 | ||
47قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ |
26 | ||
جمع |
168 |
جمع |
33 |
84=66: (168*33)
639354= 12147726:19
الْغَفُورُ الْوَدُودُ
الْغَفُورُ الْوَدُودُ
آیه |
سوره |
14 وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ |
85 |
129=8514:66
70=1190:17=14*85