سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانلود نرم افزار

تصمیم آقای «؟»

    نظر
کسری جاویدی
کمتر از 10 ماه به انتخابات ریاست جمهوری دهم باقی مانده و گمانه‌زنی‌ها در باره‌ی کاندیداهای احتمالی از مدتی پیش در بین احزاب و گروهای سیاسی با گرایش‌های مختلف سیاسی آغاز شده است و هر روز اخبار جدیدی در این ارتباط به گوش می‌رسد. داستان زیر هیچ‌گونه ارتباطی به جمهوری اسلامی ایران و انتخابات ریاست جمهوری ندارد و هرگونه شباهتی کاملاً تصادفی است.


در گوشه‌ای از دنیا یک تیم فوتبال وجود داشت با گذشته‌ی پرفراز و نشیب و هواداران بی‌شمار. تیم فوتبال آماتوری که دو فصلی را با داشتن یک مربی واقع بین به نام "آقای؟" و با وجود کمبود امکانات و کارشکنی‌های هیأت مدیره نتایج نسبتاً خوبی گرفت و توانست از لیگ زیرگروه به لیگ یک صعود کند و حتی مدعی حضور در لیگ برتر نیز باشد. اما هوادران کم‌حوصله و عجول، به تدریج سرمربی تیم را متهم به محافظه‌کاری کردند و بدون توجه به داشته‌ها و امکانات تیم، از تیم محبوب‌شان انتظار داشتند مانند تیم‌های درجه یک لیگ برتر فوتبال بازی کند. این انتظارات سبب شد که سرمربی تیم از هیأت مدیره باشگاه که از موفق شدن سرمربی و افزوده شدن بر شدت محبوبیت وی احساس خطر می‌کرد تقاضای افزایش اختیارات کند که طبعاً با مخالفت اعضای هیاًت مدیره مواجه شد. هوادارن تیم حمایت چندانی از سرمربی در مقابل هیأت مدیره به‌عمل نیاوردند تا مربی بیش از پیش دلسرد شود.

کم‌کم ورزشگاه از تماشاگران خالی شد و به‌جز عده اندکی از هوادارن واقعی و عده‌ای از لیدرهای تماشاچیان که از هیأت مدیره برای آوردن عده‌ای تماشاچی به استادیوم پول می‌گرفتند، کسی دیگر برای حمایت از تیم به ورزشگاه نمی‌رفت.

بدین ترتیب هیأت مدیره توانست سرمربی قبلی را به سادگی کنار بزند و با استفاده از حمایت همان اندک عده‌ای از تماشاگران که لیدرهای تیم به استادیوم می‌آوردند، فردی بسیار کم‌تجربه را با سروصدای فراوان جایگزین وی کند که تنها از فوتبال حاشیه‌های آن را می‌شناخت و با وجود ادعای فراوان کمترین اطلاعی از فوتبال نوین و حرفه‌ای نداشت.

هیأت مدیره با تمامی امکانات از سرمربی جدید حمایت می‌کرد. دست سرمربی برای انتخاب و آوردن هر کسی به باشگاه باز بود، به طوری که سمت‌های جدید در تیم به‌وجود آمد که هیچ ربطی به فوتبال نداشت و خیلی از سمت‌های قبلی که لازمه‌ی یک تیم فوتبال هست حذف شدند. به طور مثال پزشک و بدنساز از تیم حذف شدند و به جای آن‌ها رمّال و مداح به تیم آورده شدند. کلیه بازیکنان قبلی با سال‌ها تجربه از تیم کنار گذاشته و بازیکنان بی‌تجربه و با توان بسیار پایین‌تر جایگزین آن‌ها شدند.

تیم نتیجه نمی‌گرفت و سرمربی به جای قبول مسؤلیت، تقصیرات را به گردن کادر فنی قبلی می‌انداخت. با مصاحبه‌های جنجالی به جای آرامش تیم را دچار حاشیه می‌کرد. تیم به زحمت مقابل تیم‌های ضعیف و درجه چندم لیگ تساوی می‌گرفت ولی مربی این تساوی را حماسه و برابر با کسب جام لیگ قهرمانان اروپا می‌دانست. تیم در آستانه‌ی سقوط به لیگ زیرگروه بود اما مربی تیم از سبک بازی قهرمان 18 دوره‌ی لیگ برتر ایراد می‌گرفت و مربی قصد داشت که به مربی آن درس تیمداری بدهد.

بازیکنان از نوع تمرینات و طرز تفکرات مربی خسته شده بودند و با وی اختلاف پیدا کرده یکی‌یکی از تیم کناره می‌گرفتند.
 
بین اعضای هیأت مدیره بر سر حمایت یا عدم حمایت از سرمربی اختلافاتی بروز کرده‌بود ولی همچنان صحبت از تمدید قرارداد با وی بود.

تیم در آستانه سقوط به لیگ زیرگروه‌ها بود و فیفا نیز به علت سخنان تند مربی آن بر علیه سایر تیم‌ها قصد انحلال این تیم را داشت...

در چنین وضعیت بحرانی، همان اندک هوادار واقعی تیم از روی سکوهای ورزشگاه شروع کردن به فریاد زدن نام سرمربی پیشین تیم. به تدریج بر تعداد کسانی که بر روی سکوها نام "آقای ؟" را فریاد می‌زدند افزوده شد.

در ابتدا هیچ کس این فریادها را جدی نمی‌گرفت، حتی سرمربی کنونی آن را "اراجیف یک مشت تماشاگرنمای عضو مافیای کثیف فوتبال" خواند.

هرچه زمان به پایان لیگ و اولتیماتوم فیفا برای انحلال باشگاه نزدیک‌تر می‌شد، بر تعداد این "تماشاگرنماهای مافیای کثیف فوتبال" در استادیوم افزوده می‌شد. به طوری که حتی لیدرهایی که از هیأت مدیره پول می‌گرفتند بدون این‌که هیئت مدیره بفهمد نام "آقای ؟" را فریاد می‌زدند.

در این بین سکوت معنادار سرمربی سابق نگرانی‌های اعضای هیأت مدیره را دوچندان می‌نمود. این نگرانی‌ها موجب شد تا هیأت مدیره تمام توان خود را در تخریب "آقای ؟" بکار ببرد.

در روزهای پایانی لیگ جمعیت در ورزشگاه و خیابان‌های اطراف آن موج می‌زد، جمعیتی که نه برای تماشای فوتبال و نه برای تماشای نابخردی‌های مربی تیم بلکه تنها برای بازگرداندن سرمربی سابق به استادیوم می‌آمدند. هیأت مدیره مستأصل شده بود، نه سیاست تخریب جواب داد و نه تهدید و نه حتی تطمیع! دیگر بر آن‌ها مسجل شده بود که بازگشت "آقای ؟" تنها راه نجات و برون‌رفت از بحران است، لذا تصمیم بر آن شد که بر سر راه بازگشت سرمربی پیشین به تیم مانع تراشی نکنند.

ولی در این میان یک مسأله اساسی وجود داشت، آیا "آقای ؟" با توجه به تجربه‌ی قبلی حاضر بود به تیم بازگردد و با همان شرایط قبلی به کار ادامه دهد؟ آیا هیأت مدیره دیگر در کار وی کارشکنی نمی‌کرد؟ آیا هواداران واقع‌بین شده بودند و دیگر انتظار معجزه از وی نداشتند؟

به نظر شما "آقای ؟" چه تصمیمی گرفت؟ اگر شما جای وی بودید چه تصمیمی می‌گرفتید؟ به تیم باز می‌گشتید تا از سقوط آن به لیگ زیرگروه جلوگیری کنید یا به زندگی آرام و بی‌حاشیه ادامه می دادید؟