عادل، آکتـور سینما
![]() تلالوی نور پروژکتورهای استودیو روی چشمان اشکآلود مجری برنامه 90 آخرین پرده نمایش باورنکردنی دوشنبهشب بود. آنجا که انگار نقش اول یک قطعه تراژیک، پیش از فرو افتادن پردهها، جملهای در رثای معشوق از دست رفته میگوید. نه، ود! تیتراژ پایانی آخرین برنامه 90، نقطه آغاز بحثهای تلفنی بود. بینندگان حیرتزده از برنامهای که آکنده به سانسور و مصلحتاندیشی به پایان رسیده بود. چهره خسته و خالی از انرژی مجری برنامه و ضرباهنگ غیرعادی 90 را که انگار برای تمامشدن و انجام یک وظیفه هفتگی پخش شد، درک کرده بودند. این یک نمایش تمامعیار، ملغمهای از پوچی ناگزیر و سکوت هدفمند بود. یک تصویر کامل از جمله نغز شاعری است که گفته بود: «سکوت سرشار از ناگفتههاست.» تکل از پشت روزنامهها، دوشنبهشب مشغول ارسال صفحات به چاپخانهها بودند که شایعه روی صفحات نقش بست: «90، امشب پخش نمیشود.» اما تماس با پخش شبکه سه، بهمعنای تکذیب این خبر بود. ساعتی بعد نوبت یک خبر تازه بود: «مخابرات سرویس لازم را به برنامه 90 نخواهد داد و در ارسال پیامکها اختلال ایجاد خواهد شد.»این شایعه جنس متفاوتی داشت و کنجکاوبرانگیز بود. چیزی مثل تکل بلند مدافعی که پای مهاجم تیزچنگ حریف را نشانه میرود. دوشنبهشب، شب عزم جمعی برای ارسال پیامک به 90 بود. چیزی که حتی ذهن مشتریان نهچندان جدی این برنامه را به خود مشغول کرده و احتمال بروز آن وجود داشت. اتفاقی که گرچه باعث سود 110میلیونی اپراتور محترم میشد اما میتوانست نشانهای مستدل از یک پاسخ عمومی باشد. بنابراین وقتی عادل فردوسیپور بعد از اعلام سوال مسابقه SMS اعلام کرد که امشب پیامک بهطور عجیبی به هدف نمیرسند، مشخص بود که آقای مدافع با ردیف استوکهایش به ساق پای مهاجم رسیده است. پنالتی؟ نه، گرچه بینندگان میلیونی تلویزیونی انتظار سوت داور را داشتند «اما داور به کمکداور نگاه کرد و کمکداور به او. بعد دوباره کمک به داور نگاه کرد و دوباره داور به کمک. بعد هم نوبت حرکات اشاره کرولالی بود وآخر سر وقت بازی به پایان رسید...» (این جمله پایانی گفتوگوی فیروز کریمی بعد از بازی ذوبآهن بود که در برنامه 90 این هفته پخش شد.) سرد، مثل استودیو 14 عصر دوشنبه، بچههای باشگاه خبرنگاران جوان با دوربین به روزنامههای مختلف رفته بودند و با مدیران درباره موضوع تحریم 90 به گفتوگو نشسته بودند. بهنظر میرسید تهیهکننده و مجری این برنامه در پاسخ به اطلاعیه فدراسیون و سازمان مبنی بر تحریم، تدارک مفصلی داشت اما درست در لحظاتی که عادل باید در باکس مونتاژ برنامه، مصاحبه را سر هم میکرد تا به ناظر پخش برساند، مصالح اداری و البته مملکتی سناریوی اولیه را تغییر دادند و فردوسیپور که صبح دوشنبه با انرژی بسیار به جامجم رفته بود، برنامه را با تاخیر و چهرهای ماتمزده آغاز کرد. او و هوشنگ نصیرزاده، روبهروی هم سردترین 90 تاریخ را کلید زدند و عامدانه هوای سرد استودیو 14 را به خانه بینندگان فرستادند. نکته جالب، جملات بریده و نسبتا شجاعانه عادل در لحظات پایانی بود. او از «آزادی» گفت و کاغذی را که برای پایانبندی به دستش داده بودند، طوری خواند که همه متوجه دستوری بودن آن شدند. ناراحتی او تا آنجا بود که حتی اجازه عکاسی به عکاس روزنامه جامجم را نداد. عکاسی که تمام تلاش خود را برای ثبت تصویر صورت اصلاحنکرده و تکیده عادل کرد... کی بود مرا هل داد؟ BBC، بنگاه خبر پراکنی بریتانیا مدتی است که پخش برنامههای فارسی را در یک شبکه مستقل آغاز کرده است. اگر تعارف را کنار بگذاریم، ایرانیها نه از منزل همسایه محترم که از منازل خود هر شب به تماشای این برنامهها مینشینند. این شبکه که سر و صدای زیادی حداقل در میان جامعه ایرانی خارج از کشور ایجاد کرده، بدون شک بهدنبال سهم مهمی از بازار بزرگ مخاطبان ساکن ایران است. جالب اینکه BBC در دو برنامه جداگانه به 90 و ماجراهای کشدارش با مسئولان فوتبال ایران پرداخت و دو تحلیل متفاوت درباره آن ارائه داد. در این شرایط و در حالی که اکثریت ایرانیان بیتوجه به محصولات این شبکه و کانالهای مشابه و غیرمشابه فارسیزبان در انتظار آغاز 90 بودند، از رویکرد خلقالساعه این برنامه متعجب شدند. برنامهای که گرچه در 10 سال گذشته از تمامی خطوط قرمز ورزشی و اجتماعی گذر کرد اما در تلاش همیشگی برای حفظ فاصله با سیاست، سرانجام به بدگمانی ادارهکنندگان اصلی باخت. طبیعی است وقتی BBC از 90 حرف میزند، موضوع سیاسی شده؛ اگرچه عادل فردوسیپور با سکوت کامل در هفته گذشته، کوچکترین گاردی مقابل هیچکس نگرفته بود تا احیانا پایش به معرکه سیاستبازان باز نشود اما 90 این هفته حکایت سقوط مرد سادهدل به داخل آبشار نیاگارا بود. همان که بعد از بیرونکشیدهشدن از آب، میان تشویق مردم، پی آن کسی میگشت که به داخل آبشار هلش داد! داستان آشنا داستان 90، در این یکی، دو هفته داستان آشنای جامعه ماست که با همان موتیفها تکرار شد: - این داستان برنامهای بود که ظاهرا برای مرزشکنی در «حدودی دیگر» تعریف شده است. حدودی که شامل دعواهای سطح پایین داوری و طنازی از عرصههایی است که به تعبیر دوستان حاضر در مقامات بالا، دستاوردهای مملکت را زیر سوال نبرد و باعث تنشهای مدیریتی در حوزههای مردمیای مثل فوتبال شد. - این داستان چهرهای بود که با استعداد و هوش ذاتی و سواد قابل رشکش، تبدیل به یکی از چند چهره محبوب تلویزیونی در ایران شده اما سرانجام برای پیشرویاش باید حدی تعیین کرد. شاید وظیفهای که برای او مقدر شده، این است که تهیهکننده یک برنامه سرگرمکننده جذاب باشد نه برنامهای که با ردای مخالف جلبتوجه کند. - این داستان مدیرانی بود که در نهایت پای یکی از سالمترین و بهترین کارمندان خود در مجموعه عریض و طویل صداوسیما نایستادند. البته حقیقت این است که مدیر شبکه سوم سیما که به استقلال کامل مشهور است، با جمیع اتفاقات چارهای هم جز این نداشت. چرا که، پای 90 به جریانی باز شده بود که همسویی با آن به صلاح هیچکس نبود |